به نام آن که جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
ز فضلش هر دو عالم گشت روشن
ز فیضش خاک آدم گشت گلشن
توانایی که در یک طرفة العین
ز کاف و نون پدید آورد ین
چو قاف قدرتش دم بر قلم زد
هزاران نقش بر لوح عدم زد
از آن دم گشت پیدا هر دو عالم
وز آن دم شد هویدا جان آدم
در آدم شد پدید این عقل و تمییز
که تا دانست از آن اصل همه چیز
چو خود را دید یک شخص معین
تفکر کرد تا خود چیستم من
ز جزوی سوی کلی یک سفر کرد
وز آنجا باز بر عالم گذر کرد
جهان را دید امر اعتباری
چو واحد گشته در اعداد ساری
(شیخ محمود شبستری)
---------
1-لینک مقاله تحلیل زبانشناختی
از اسطوره تا عرفان: بررسی تطور کارکردهای معنایی «قاف»
2-دکتر ابراهیمی دینانی
https://philosophyar.net/marefat/25-december-2015
ادامه مطلب
درباره این سایت